نـسـل بـالنـــده |
دل هیـــچ کس برایش نمی سوزد...
دستهایت را که از سرما کرخت شده اند ها می کنی و کتابی قطور را بیرون میکشی انگشتهایت یک حرف را میکاوند ص ض ط ظ ع ع ع در خیالت چند واژه غریب پیاپی صف میکشند: عفت حیا هنر زن بودن. . .
پی نوشت: ادامه یادداشت با رفقا... [ شنبه 93/10/6 ] [ 1:20 عصر ] [ طهورا ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |